پرستو مهاجر :: 83/9/13:: 12:27 عصر
تومی آیی
بر هم نهاده می شود
پلکهای سربی خلوت
از شرم شنیدنِ
تیک تیک ساعت
غرق شدن،
محو صدا،
در آینه.
تو می آیی
لمس می کنم
قدکشیدن سایه ات
می بویم
عطر سبز وجودت
واژه زاده میشود دوباره
مرتضی اسماعیلی
68466
درباره صاحب وبلاگ
با سرعتی بینظیر و باورنکردنی متن یادداشتها و پیامها را بکاوید!
فانی
حرفهای دل من
زمزمه های تنهایی
مسافری ازهند
یادت نره